تازه ترین اشعار

  • بی وفا
  • بی وفایی را اگر من از تو می آموختم بی سبب در جانِ خود آتش نمی افروختم آسمان دادی به من یا که قفس،هر چه که بود خرمنی شد از تر و خشکی که در آن سوختم در نبردِ عقل با دل،بُرد از آنِ دل است جامه ای از این سبب اندازه ی دل دوختم دوست ما را در پیِ سوءتفاهم ها فروخت گرچه تارِ موی او را به جهان نفروختم کاش جای مهربانی های بیهوده به دوست پیشِ دشمن توشه ای رندانه می اندوختم #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب