تازه ترین اشعار

  • باد من را برد
  • باد من را برد و با خود تکیه گاه آورده ای من شدم مغلوب دشمن تو سپاه آورده ای نوشدارویت به درد زخم های من نخورد بر سرِ یک برکه ی خشکیده ماه آورده ای ای پرنده بال بگشا آسمان جولانِ توست بیخودی بر شانه های گل پناه آورده ای می بری وقتی که در شطرنج بازی بی رقیب ساده سربازی حریف پادشاه آورده ای تو دلیل رفتنت را گفتی اما پیش من در حقیقت عذر بدتر از گناه آورده ای مریم جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب