تازه ترین اشعار
- اندیشهی خیس در توهمِ سرگردانِ باغ به عطرِ میوههای کال رسیدم و حرفِ کنجشک از دریچههای سبزِ برگ گذشت بوسهی شبنم در خاطرهی صبح به قندیلی افسانهای بدل شد کسی از باغچه سراغ لانهی کبوتران را میگرفت بیاختیار باد میوزید بیاختیار در باز و بسته میشد و خاطرهای از دور دستِ پنجره به ابرهای آلوده به نجابت عطشِ کویر را یادآور میشد رهایی برای کبوتر طعمِ زیستن داشت و برای باغ طعمی کشندهتر از مزهی تلخِ انجمادِ خاطرههای سبز، در دیدههای مقدس خورشید زمین جایگاه انسانهای خودیافته بود و باغ در اندیشهی سبزش به ابدیت آسمان رسیده بود حافظهام پُر بود از نبوغ حوادث از حضور تکامل یافتهی او او که خودِ بیدارِ من در عرصههای به ثمر نشستهی اندیشههاست من در میانِ گهوارهای کوچک به دنیایی بزرگ خیره بودم عطش گریزی به لبهای اتحاد میزد عبورِ ایمان در پیچ و خم کوچههای زلال قدمقدم از میدان تفکر دور میشد آب دستی سبُک داشت و عطش نجابتی اصیل گمان میکردم تا دریا راهی نیست افسوس که کوچه از سِحرِ ساحرانِ بامداد به بنبست عمیقِ ناامیدی رسیده بود و دریا تنها خیالی شیشهای بود در بخارِ اندیشهای خیس. مریم_جلالوند

آخرین اطلاعیه ها