تازه ترین اشعار

  • دعوت به مهمانی
  • گاهگاهی می‌شوم دعوت به مهمانیِ خویش می‌نشینم خسته با جمعِ پریشانی خویش سینه‌ام دریای دلتنگی و طوفان در پی‌اش ناتوانم در مهارِ بغض پنهانی خویش زهدِ تو ای پیر دیگر خالصانه نیست با داغِ مُهری که زدی بر روی پیشانی خویش دورِ بازارِ جهان سودی ندارد غیرِ عشق عاشقی کردی مخور غم از پشیمانی خویش قبله و سجّاده و مُهر و دعا بیهوده شد چون ندیدم جز مُکافات از مسلمانی خویش آدم از روزِ ازل نادان به دنیا آمده پس همان بهتر که برگردد به نادانی خویش #مریم_جلالوند https://t.me/maryamjalalvand
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب